قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

نگاه تو


خوشم به خلوت خود با خیال و خاطره ات


و چشم های نجیب و نگاه باکره ات


کجا به غیر محیط وجود تو یکجاست


دوا و درد ... دو خط از شعاع دایره ات


نه کوه نور نه دریا ... چرا به سمت دلم


کشیده لشکری از خنده های نادره ات؟؟


گره زدم سر زلف تو را به بند دلم


چقدر شانه شکسته در اینهمه گره ات


***


شبیه حضرت موسی ... و یا نه ... فرعونی


که پایتخت دلم شد به نام قاهره ات


پیراهن مشکی


عجیب رابطه ای بین ابرهای بهار


و رنگ مشکی پیراهنم برای نگار


صدای رعد محرم و نور برق غمش


نوید داد به چشمم که گریه کن و ببار


به رگ رگ تن من رودهای سیل آسا


هجوم برد به سدی شکسته و بیمار


کویر لایتناهی جوانه زد... برخواست


تپش تپش ضربانش دوباره هشت و چهار


...


شروع سال جدید و شروع غصه نو


من و محول الاحوال و دوری از اغیار


تک بیتی

یک تک بیتی بمناسبت عید غدیر


ما را به غیر حب علی (ع) نیست در جهان


تاجی شکوهمند که آن را به سر کنیم


گردو

1)


قاطری را دیدم


با تابعیت ایرانی – کانادایی


بعد از چند سالی کار کردن



در خط


میدان احزاب تا فلکه اختلاس


دیگر انشاء نمیبرد


در آخور نشسته بود و به ریش



مردم میخندید


 


2)



هر گردی



گردو نیست


ولی جهان شبیه به گردو است


هر قدر هم موقع خوردن


مراقب باشی


باز دستانت سیاه میشود


۳)

  

از: یک مقام مسئول


به: فدراسیون بازی های محلی



زبان بازی



پشت هم اندازی



سند سازی



و فریب قاضی را



با قایم باشک ادغام کنید.



کودکان فردا



بازی های نو میخواهند ...



رونوشت: ستاد جنگیری کل کشور

 

دوستان نابلدی ما را در سپید نوشتن بپذیرید

دو راهی



اگر ز عشق غزل گفته ام اگر از کین ...



اگر به کفر سخن رانده ام اگر با دین ...



اگر به دیر مغان در پی شراب کهن ...



و یا به صومعه در گیر و دار مهر و جبین ...



اگر برای عبادت به هدیه دل بستم ...



بهشت، خانه زیبا، فرشته، حورالعین ...



اگر که دغدغه ام در بیان اصوات است ...



تکان نمیخورد ار نافم از والضالین ...



اگر که پشت علی خوانده ام نماز و سپس ...



معاویه ... و من و سفره ای بسی رنگین ...



اگر که دختر همسایه مرد از غم نان ...



و کوچه از سفر حج به ریسه شد آذین ...



اگر که خورده ام از سکه های طرح جدید ...



به قدر مکفی و لازم صد و چهل خورجین ...



اگر که بین دو راهی آدم و حیوان ...



گهی شبیه به آنم، گهی شبیه به این ...



...



نبوده دست خودم .... هجمه های آمریکاست



گهی ز روسیه آمد گهی ز کشور چین

جام هلالی

این شعر رو بصورت اول نوشتم و شاعر خوب و توانمند جناب مصطفی پور کریمی به شکل دوم پیشنهاد دادند من هر دو صورت رو دوست دارم


باختم هستی ام و خوش به خیالی هستم


حرفها دارم و در وصف تو لالی هستم


دستچین کرده تو را باغنگهدار فلک


مانده در باغچه ام... میوه کالی هستم


روزها میگذرد ...  ماه و تکرار خزان


من به هر ثانیه ام در پی سالی هستم


آنقدر  زل زده ام بر الف قامت... آه


از خط و خال الفبای تو دالی هستم


یوسف خفته به چاهم که اسیر تو شدم


پیرهن چاک بزن محو وصالی هستم


"عشق من با خط مشکین تو را... یادت هست؟


دیرگاهی است کزین جام هلالی هستم"


***********************************


باختم هستی ام و خوش به خیالم به خدا


حرفها دارم و در وصف تو لالم به خدا


دستچین کرده تو را باغنگهدار فلک


مانده در باغچه ام... میوه کالم به خدا


روزها میگذرد ...  ماه و تکرار خزان


من به هر ثانیه ام در پی سالم به خدا


آنقدر  زل زده ام بر الف قامت... آه


از خط و خال الفبای تو دالم به خدا


یوسف خفته به چاهم که اسیر تو شدم


پیرهن چاک بزن محو وصالم به خدا


"عشق من با خط مشکین تو را... یادت هست؟


دیرگاهی است کزین جام هلالم به خدا"



حقیقت

ممکنه چند بیت از این مثنوی تکراری باشه چون در یه مثنوی اعتراضی دیگه کار شده بوده که قبلا نوشته بودم



به نام خالق حق و حقیقت   


بگویم ماجرایی از طبیعت


طبیعت خوی حیوانی، طمع، آز                   


ز انسان‌های صدرنگ و دغل باز


مرام پول، بیت المال، پستی                     


گذشت از حق، تسامح، خودپرستی


مهندس های فرهنگ چپاول


عمل منفی به حرف اما چو بلبل


نماز بی وضو ... (دست) نشسته


تیمم با نخستین روی پسته


به نام دین سر دین را بریدن


و اندر آخور دشمن چریدن


ز هر نخ انتهایش دست اینهاست


تمام حقه ها سرفصلش اینجاست


ز سقف آسمان نوبت به نوبت


سرازیرند در گرداب قدرت


یکی مکتب شناس و اهل فضل است


تمام قدرتش در نصب و عزل است


یکی مُفعِل به فا و سین دال است


و خارج از خطوط اعتدال است


یکی شان واردات باده دارد


به خارج هفت آقا زاده دارد


یکی خوش پوش شیک و با کلاس است


که رب النوع هر نوع اختلاس است


دروغ از پایه های زندگیشان


به همشهری، غریبه، دوست، خویشان


و اینها اهل شوخی و مزاحند


جلو یا پشت از هر دو جناحند


یکی در کار سحر و ساحری بود


به حق جن گیر خوب ماهری بود


ارادتمند بازی پیشه ها بود


به فکر شستن اندیشه ها بود


نه این که بود ... رفته ... هست اینجاست


کنار شهره، شهلا، پیش زیباست


چه گویم زین جماعت ای برادر


نباشد گوشمان از حرف حق  کر


ولی اینها تماما جاهل استند


ز یک رو شن حقیقت غافل استند


که تا خورشید در این کهکشان است


جهان دست ولایت پیشگان است


کلام آخرم کی اهل دنیا                           


نماند هیچ جز این کار اولی


که هر چیزی که کِشتی، داشت کردی         


همان در محشرش برداشت کردی


و اما عذرخواهی بنده را برای قافیه های من درآوردی پذیرا باشید