قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

دوست

آمد بدون آنکه کسی را خبر کند

آمد به راه منزل مجنون خطر کند

باید به شرط اول این قصه تن دهد

شاید، در این گذار مرا رهگذر کند

هرگز ندیده بودمش اینقدر بیقرار

از سهم خود گذشت که با دوست سر کند

دنبال صبح بود به بن بست شب رسید

پیغمبرانه ماند که شق القمر کند

آتش به جان بتکده انداخت خنده اش

کاری که اشک در غم ما پرده در کند

 

بید مجنون

شبیه بید مجنون باد را لیلای خود کردی

هزاران برده ی آزاد را رسوای خود کردی

به زخم تیشه ات، سوگند ای شیرین ترین پنهان

هلا ای بیستون، فرهاد را پیدای خود کردی

شدم تشریح در حلاجی دیدار مژگانت

دو چشم کور مادر زاد را بینای خود کردی

گمانم بود میسوزی میان هق هق و حق حق

ولی با خنده ای مرصاد را دریای خود کردی ...

صدایت اژدهایی شد و از نیل وجودم رفت

بدینسان مصر تا بغداد را شیدای خود کردی


غزه

امروز دشت کرب و بلا شهر غزه است

دشمن دوباره کودک زنهای هرزه است

هیهات اگر به ذلتشان سر فرو بریم

"والفجر" ما نمونه ی  آیات غمزه است


***

 

حساب سر سالمان

خورد به لیالی عشر

و خمس مالمان

فجر شد در دستان انتفاضه

تا رمی جمرات کنند

شیاطین را

که پناه میبریم از شرشان به خدا

ولکن الله رما ...