ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تقدیم به یک دوست
چشمت فسونگری بداند و قانون دلبری
جادوگری، فرشتهای، یا کیمیاگری
دیدم هزار مرتبه عکس تو را و مبهوتم
باشد پری شبیه تو، یا که، تویی شبیه پری
دلیل آنکه خمارم جمالی از تو ندیدن
مگو زچهرة زارو دلیل رنگ پریدن
مزن تو سنگ بر این بام، پری نمانده به بالم
قفس بیار ندارم تمایلی به پریدن
به پیرزن چو ندادند مال و مکنت بسیار
ز بهر یوسفش آورد نخی برای خریدن
هر آنکسی که بلا داد صبرمیدهد اما
پیاله پر شده آقا بده مجال رسیدن
خب همیشه هم که نمیشه غزلیجات یه بارم اینجوری
تو رفتی و غرور رفت
تمام شوق و شور رفت
به ماه خیره گشتم و از آسمان
شهابگونه نور رفت
چقدر خلوت است شبم
چقدر ساکت است صبح
و بیکسی ...
چه واژههای مبهمی
میان من و ما شدن
فاصله
حضور
رفت ...
برای خانم حضرت معصومه سلام الله علیها
چشمم به دست ساقی و تقسیم این خم است
در پیش جود او طلب حاجتم گم است
من هر چه دارم و هر چیز را که خواهم داشت
از بخشش و عنایت شهبانوی قم است
امشب به سرم هوای یار آمده است
همراه به نغمه هزار آمده است
بیباده منم که مستم از عطر نگار
گویی که به عطر او بهار آمده است
این حال و هوا و این نوا در دل من
پیدا شده در جلوه تار آمده است
گشتهاست مشوش می و خمخانه که یار
پیمانه و دل شکن به بار آمده است
چون نیست رخش خوشم به پیغام صبا
بادی که به داد دل زار آمده است
سخت است فراغ او ولی چاره کجاست
چشمم به ندیدنش کنار آمده است
من بودم و یک خیال و ماه و رخ تو
چشم ابر بهار و سر به چاه و رخ تو
اما چه بود سود ازین کوه خیال
جز دوری و مهجوری و آه و رخ تو