قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
قوت غالب

قوت غالب

مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال...بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد

قرار

ای وای ... قرار شد دل از هم بکنیم

قید همه ی خاطره ها را بزنیم 

من سوی خودم روم تو هم سوی خودت

غافل که من و تو روح در دو بدنیم

ﻫﻮﺱ

ﻟﮑﻪ ی ﻧﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﻗﻨﺎﺭﯾﻬﺎ ﺷﺪﯼ
ﻧﻘﻄﻪ ی ﻋﻄﻔﯽ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ بی ﺑﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺭﯾﻬﺎ ﺷﺪﯼ
ﺟﻌﻞ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺛﺒﺖ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺯمین
ﺍﯼ ﻫﻮﺱ ﺁﺗﺶ ﺑﯿﺎﺭ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭﯼ ﻫﺎ شدی

مات


آرامش است، نقشه ی تشویش میکشد

پس میزند به دست و به پا پیش میکشد

بیمار مرهمیم که این درد سالها

در دست اوست هر چه کم و بیش میکشد

گویی در آبشار شلالش معلقم

نقضی برای جاذبه ی خویش میکشد

میترسم از سیاه و سپیدش که زخمی ام

شطرنج زندگی به عیان نیش میکشد

من را برای مات شدن آفریده اند

وقتی رخ اش معادله کیش میکشد